دوستم بدار اندکی اما طولانی
اینجا من تنهایی هایم را با همه قسمت خواهم کرد
نگارش در تاريخ پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:قهوه,عکس ,فنجان, توسط rosana

  راحت قهوه ات را بخور !!
  از ته ِ این فنجان

  نه کسی آمده ست
  نه کسی مانده ست
  فال تو ...
  همین طعمی ست که

   میچشی.....

 

نگارش در تاريخ چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:علیرضا,باقی ,عکس,دلنوشته, توسط rosana

 داشتم لینکهای دوستان رو انتقال میدادم که چشمم به لینک وبلاگ علیرضا باقی خورد و بعد همینطور اتفاقی وارد وبلاگش شدم و بعد پی نوشتش شدید به دلم نشست .

 



   شاید از این همه آدم ، که می آیند و بی تفاوت نگاهی می اندازند و بعد راه شان را می کشند و می روند،

  یکی شان   تو باشی که می آید و پا کُند می کند و نگاهی از سر آشنائیِ دیرینه انگار ! می اندازد و بعد ...
  راهش را نمی کشد که برود ، می ماند...
  دیوانه ام که هر روز ، تنها به این امید پا به خیابان می گذارم
  تنها به این امید که یکی شان تو باشی
  یکی شان تو باشی
  تو باشی
  باشی...! 

نگارش در تاريخ چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:پاییز , بهار , عکس, توسط rosana

 گاهی آنقدر صدایت می زنم  

 که تمام کوهستانهای دورتر از سرزمینم فریادهایم را می شنوند. 

 چه می شود گاهی به اتاق تنهایی ام پا بگذاری؟ 

 من دلبسته پاییزم. 

 دلبسته همان فصلی که هیچ از بهار کم ندارد. 

 صدایم را بشنو 

 صدایی که به دنبال کلماتی روشن است.

نگارش در تاريخ سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:متن , دل نوشته , روز بارونی, توسط rosana

    من نشونی از تو ندارم

    اما نشونیم و برات میزارم

     غروبهای پاییزی،عصرهای بارونی انتظار...

    به حوالی بی کسی قدم بزار...

    خیابونای غربت و پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو...

    کلبه بارونی غربتم رو پیدا کن...کنار بید مجنون و رز مقدس و کنار دریاچه ارزوهای رنگیم...

    در کلبه رو باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو...

    حریر غمش و کنار بزن...

   منو میبینی با بغض دلتنگی که غرق انتظاره اروم اروم پشت دیوار دردهام نشستم به بارون پاییزی نگاه میکنم

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد